چرا ارزش اعتماد را به فرزندانمان بیاموزیم؟

1399 دی 25, پنجشنبه
چرا ارزش اعتماد را به فرزندانمان بیاموزیم؟

برخورداری از عشق والدین برای کودکان یک حق غیر قابل انکار به حساب می آید. آن ها باید بدانند که هرگز نیاز نخواهند داشت تلاش کنند تا عشق پدر و مادر خود را به دست آورند اما اعتماد به کودک ، امتیازی است به دست آوردنی و از این جهت، بچه ها باید بتوانند با تلاش، اعتماد والدین خود را کسب کنند.

والدین آگاه و مسئولیت پذیر، علاوه بر ایجاد اعتماد در محیط زندگی کودک به وسیله گفتار، رفتار و سبک زندگی، خود را موظف می دانند که این پیام را به فرزندشان برسانند: ((اگر نتوانم در مورد چیزهای کوچک به تو اعتماد کنم، چه طور می توانم در مورد چیزهای بزرگ تری که برایت اهمیت دارند به تو اعتماد داشته باشم؟))

بسیاری از والدین همین حالا هم این واقعیت را قبول دارند، اما وقتی زمان آن می رسد که خودشان را برای عمل به آن عادت دهند، این کار برایشان چندان هم آسان نیست. در واقع این مساله می تواند برای یک پدر یا مادر کار بسیار مشکلی هم باشد. اما محور فرزند پروری علمی که بر اساس درایت والدین استوار است، بر پایه راحتی یا اجتناب از تصمیم های مشکل نیست. در مقام والدین، ما انسان ساز هستیم و هنگامی که به فرزندانمان می آموزیم که اعتماد کسب کردنی است و برای به دست آوردن آن باید تلاش کنند، در واقع منطقی ارزشمند را به کودک خود آموزش داده ایم که می تواند پایه های زندگی خود را در بزرگ سالی بر آن ها بنا کند.

 

اعتماد والدین به کودک

 

برای توضیح بیشتر، مثالی ذکر می کنم. مادری از پسر هشت ساله اش؛ ماهان، برایم تعریف کرد که در زمان عصبانیت و هرگاه که حقش توسط هم سن و سال هایش نادیده گرفته می شد، آن ها را کتک می زد. او در برقرای ارتباط با هم کلاسی ها و دوستانش خیلی خوب بود و رابطه صمیمانه ای با اکثر آن ها داشت اما زمانی که به هر دلیلی دچار خشم می شد، نمی توانست خودش را کنترل کرده و به دیگران؛ به خصوص کسانی که تقریبا هم سن و سال خودش بودند، صدمه می زد.

او پیش مادرش اعتراف کرده بود که فکر می کند بهترین راه برای اینکه بتواند حق ضایع شده اش را جبران کند، اقدام به خشونت فیزیکی است وراه بهتری برای اینکه به دیگران بفهماند نباید حق او را نادیده بگیرند، وجود ندارد.

ماهان به شدت به سوارکاری علاقمند بود و مدام درباره علاقه اش به اسب ها حرف می زد. مادر و پدر او هم دوست داشتند او بتواند این علاقه اش را پیگیری کند و به آن بپردازد.

ماهان مدام به والدینش اصرار می کند که او را به زمین سوارکاری ببرند تا اسب ها را تماشا کند و سواری گرفتن از آن ها را آموزش ببیند.

اما پدر و مادر او که والدین ضعیفی نبوده و در انتخاب سبک فرزند پروری خود، از مطالعه و مشاوره کمک می گیرند و طرفدار فراگیری روش های منطقی و علمی در تعامل خود با فرزندانشان می باشند، به او گفتند: ((سوارکاری یک حق نیست، بلکه یک امتیاز است. اگر ما نتوانیم به کنترل خشم تو در زمانی که حقت را ضایع کرده اند، اعتماد کنیم، چه طور می توانیم به عملکرد تو در تعامل با اسب ها و قدرت تو برای فراگیری این مهارت اعتماد داشته باشیم؟ تا زمانی که به اوضاع روابطتت در هنگام عصبانیت سر و سامان ندهی، خبری از سوارکاری و نزدیک شدن به اسب ها نخواهد بود.))

والدین این جملات را بارها و بارها تکرار کرند و در پایبندی به آن چه گفته بودند، از خود استقامت نشان دادند.

چند هفته بعد ماهان توانسته بود را ه بهتری برای مواجهه با یکی از حقوق پایمال شده اش پیدا کند و به مرور زمان روش های منطقی بیشتری را جایگزین خشونت و برخورد فیزیکی با دوستانش کرد. او حالا با علاقه مشغول فراگیری مهارت سوارکاری است و از تماشای اسب ها آخر هر هفته لذت می برد.

همه این نتایج ارزشمند به این دلیل اتفاق افتادند که والدین از تکنیک ارزشمندی با عنوان ((جملات با محبت در عین مقاومت)) استفاده کردند و البته پدر و مادر؛ هر دو در راستای این روش تربیتی، با یکدیگر موافق و همراه بودند.

شگفت انگیز است که چه نتایج ارزشمند و قابل توجهی از سبک فرزند پروری قوی و مسئولانه با پرسیدن این سؤالات بر می آید که؛ چه طور می توانم این فرصت را به فرزندانم بدهم تا قابل اعتماد بودنشان را به من اثبات کنند؟ چه طور باید هنگامی که فرزندم آماده است، مسئولیت بیشتری به او واگذار کنم؟ و در نهایت این که؛ چه کنم تا در مواقع برخورد با سختی ها و موانع تربیت فرزندانم، همچنان پر قدرت و با استقامت باقی بمانم؟

نویسنده : سرکار خانم رعنا قاسمی

روان شناس و مشاور خانواده، کودک و نوجوان

کارشناس ارشد مشاوره خانواده

دانشجوی دکتری روانشناسی بالینی

اینستاگرام: Rana.pics

تلفن: ۰۹۱۲۳۰۴۰۱۹۹ (برای ارسال پیام و تعیین وقت مشاوره)

انصراف از نظر